با خدا تا خجالت

جان تویی ،عشق تویی،همراه مسعود تویی دین تویی،عابد ومعبود تویی،یاور مسعود تویی   سعی تویی،جهد تویی،لبخند صبح تویی کم تویی،بیش تویی،پر زهمه جا تویی   آب تویی،شام تویی،دیدار هر روز تویی جام تویی،زر تویی،گل بی خار تویی   یار تویی،کار تویی،عمر زیبا تویی شاد تویی،بادتویی،راه زیبا تویی   نشسته در کام تو منم  دلگیر از نگاه تو منم شاد دیدار تو منم اثر از کار تو منم این تویی و این همه منم بی من مباش ، با خدا تا خجالت...

سکوت وجودتت که بشکند آوا از راه می رسد  می بینی و می شنوی و  به درک می رسی  آفرینش با تو تقسیم می شود  در منظومه خاص قرار می گیری  بی شک از شبی شروع می شود ،پرواز  قدمهایت یکی یکی شمرده می شود  مراقبت از مواظبت سختر می شود  راه درست این است ، برو  خدا با توست  برچسب‌ها: دلهره با خدا تا خجالت...

تکلیف که آمد  شوق آمد شور به آن اضافه شد  حال خوب که آمد  احوال برتر به آن اضافه شد  امواج درونی که شروع شد  تلاطم به آن اضافه شد  به سال که رسید  سالیان به آن اضافه شد شب شده بود محل قرار روز شده بود رفتن بر سر قرار  قرار که آمد  کم کم بی قراری به آن اضافه شد  کمی بعد پریشانی هویدا شد  که آشفتگی هم به آن اضافه شد  اشک شده بود رفیق دلداری ما  که التماس هم به آن اضافه شد خدا چاره ام بود  خدا با خدا تا خجالت...